چهار راز کلیدی بازاریابی برای عصر دیجیتال

زندگی برای بازاریاب ها قبلاً ساده تر بود. فقط تعداد کمی کانال تلویزیونی و ایستگاه رادیویی، چند مجله معتبر و یک یا دو روزنامه در بازار وجود داشت. دسترسی به مصرف کنندگان ساده تر بود و اگر می توانستید یک پیام اغوا کننده سرهم کنید می توانستید فروش محصول خود را متحول کنید.

اما امروزه ما تعداد زیادی کانال تلویزیونی، میلیون ها وب سایت و صدها هزار اپلیکیشن با انواع و اقسام پلتفرم های توسعه ای در اختیار داریم. در واقع بازاریابی هیچوقت آسان نبوده است اما فناوری آن را بسیار سخت تر کرده است.

چیزی که قبلاً تنها به شناسایی نیازها و معرفی فواید نیاز داشت اکنون مستلزم ایجاد تجربیاتی برای مصرف کنندگان است که آنها را درگیر نماید. این بدان معنی است که باید طیف جدیدی از مهارت ها و قابلیت ها را بی کم و کاست کنار هم داشته باشیم . خیلی ساده می توان در میان دریایی از اصطلاحات و اطلاعات جعلی گم شد. در اینجا 4 اصل را معرفی می کنیم که شما را راهنمایی خواهند کرد.

1- اهداف کسب و کار خود را روشن سازید.

امروزه اتفاقات و تحولات زیادی در حوزه مارکتینگ رخ می دهد به طوری که همه در حال سعی و کوشش برای به روز ماندن هستند. در عین حال، هر بازاریاب حرفه ای فشار برای پیشرو بودن و اضافه کردن رسانه های نوظهور به برنامه بازاریابی خود را احساس می کند.

با این حال، نشانه یک استراتژی بازاریابی خوب تعداد گجت ها اصطلاحات جدیدی که در آن گنجانده شده اند نیست، بلکه این است که آن استراتژی تا چه حد به اهداف ارزشمندی دست یافته است. بنابراین چگونگی تعریف قصد و هدفتان تأثیر زیادی در ارزیابی موفقیت یا شکست شما خواهد داشت.

متأسفانه گرایشی در میان بازاریاب ها وجود دارد که برای تعیین اهداف یک برند از یک رهیافت "یک شاخص برای همه چیز" استفاده کنند و یا اینکه مدلهای پیچیده ای برای فرموله کردن اهداف بازاریابی بسازند. با این حال اغلب کسب و کارها می توانند با ارزیابی تنها سه شاخص به طور مناسب سنجیده شوند: آگاهی، فروش و طرفداری.

برخی برندها به طور گسترده شناخته شده نیستند، برخی در تبدیل آگاهی به فروش مشکل دارند و برخی دیگر نیازمند ترغیب مشتریانشان به طرفداری از برند و پیشنهاد آن به دوستان هستند. گرچه همه کسب و کارها نیاز به هر سه شاخص دارند، اما مهم است که بر روی یک هدف اصلی متمرکز شوید، چرا که در غیر این صورت استراتژی شما به یک آشفته بازار تبدیل خواهد شد.

2- از تیم های نوآوری برای شناسایی، ارزیابی و استفاده از فرصت های نوظهور کمک بگیرید

مدیران بازاریابی افراد پرمشغله ای هستند. این افراد لازم است که به صورت فعال بازار را رصد کنند، فرصت های کسب و کار را شناسایی نمایند، با تیم تولید همکاری کرده و کمپین های پروموشنی اجرا نمایند. غیرمنطقی است که از آن ها انتظار داشته باشیم پا به پای طیف وسیعی از فناوری ها و تکنیک های نوظهور پیش روند، مخصوصاً اینکه بسیاری از این تکنیک های جدید نهایتاً جواب نخواهند داد.

بنابراین داشتن یک تیم اختصاصی برای شناسایی فرصت های جدید، ملاقات با استارت آپ های مرتبط و اجرای برنامه های تست و یادگیری برای ارزیابی پتانسیل واقعی آنها، حیاتی است. مسلم است که بسیاری از این فرصت های جدید موفق نخواهند بود اما آن چندتایی که موفق هستند جبران کننده آنها نیز خواهند بود.

پس از اینکه یک فرصت نوظهور در اجرای آزمایشی موفق ظاهر شد، می تواند توسعه یافته و به عنوان یک تاکتیک قابل اتکا برای رسیدن به اهداف ایجاد آگاهی، فروش و طرفداری جزئی از فرایندهای معمولی استراتژیک گردد.

3- استراتژی و نوآوری را از هم تفکیک کنید

متأسفانه در بسیاری از سازمانها، استراتژی و نوآوری با هم در یک گروه قرار می گیرند به این دلیل که این دو مقوله به عنوان کارهایی که افراد باهوش انجام می دهند در نظر گرفته می شوند. در نتیجه هنگامی که سازمانها با نوآوری مواجه می شوند، معمولاً بهترین افراد را که مهارت خود را در گرفتن نتایج نشان داده اند، بر روی آن می گمارند.

به همین دلیل است که اغلب تیم های نوآوری توسط مدیران ارشد پر می شوند. از آنجا که نوآوری برای آینده سازمان حیاتی در نظر گرفته شده ( و همچنین به دلیل نفوذ سازمانی مدیران ارشد) تیم های نوآوری معمولاً منابع فراوانی در اختیار دارند. این تیم ها فقط برای موفقیت تشکیل شده و شکست گزینه قابل قبولی نیست.

بااین‌حال، استراتژی از اساس با نوآوری متفاوت است. همان گونه که در بالا اشاره شد، یک استراتژی خوب آن است که به اهداف مشخصی دست یابد. اما نوآوری بر روی ایجاد چیزی کاملاً جدید تمرکز داشته و چیزهای جدید معمولاً (حداقل در آغاز) به خوبی راه حل های استاندارد عمل نمی کنند . واقعیت این است که نوآوری یک کار شلوغ و نامنظم است.

بنابرآنچه گفته شد شکست باید برای تیم نوآوری یک گزینه قابل قبول محسوب شود. به همین دلیل است که شرکت های متمرکز بر فناوری انتظار این را دارند که بیشتر سرمایه گذاری های آنان با شکست مواجه شود. با اینحال، شکست ها باید با هزینه کم باشد، بنابراین منابع ( و درنتیجه مدیران ارشد) اختصاص یافته به تیم های نوآوری باید به کمترین مقدار برسد.

4- دارایی های باز در بازار بسازید.

هدف اصلی پروموشن بازاریابی قبلاً این بود که کمپین های تبلیغاتی اغواکننده که توجه مشتری را جلب نموده و ایجاد آگاهی می کرد، بود. هنگامی که مشتریان بالقوه در مورد محصول آگاهی پیدا کردند،  فروش مستقیم و پروموشن های خرده می تواند کار را تمام نماید.

چنین مدلی اکنون متحول شده است. امروزه کمپین های پروموشنی مؤثر کمتر به فروش منجر شده و بیشتر به یک جستجوی اینترنتی که از طریق آن رفتار مشتری می تواند توسط رقبا ردیابی شده و مورد هدف قرار گیرد، منجر می شوند.  به عبارت دیگر، صرفاً ایجاد آگاهی و سپس رها کردن آن بیشتر باعث ارتقای رقبایتان خواهد شد تا خود شما.

برندهای موفق در حال تبدیل شدن به یک پلتفرم هستند که نیاز دارند که فراتر از کشاندن مشتریان به سمت خرید عمل کنند، آنها لازم است که مشتریان خود را به مشارکت تشویق کنند. این بدان معنی است که بازاریاب ها باید به جای شاخص های سنتی بازاریابی مانند اندازه کمپین و ... بر روی وب سرویس ها و ابزارهای توسعه نرم افزاری مربوط به پلتفرم خود تمرکز نمایند.

در عصر دیجیتال، برندها دیگر صرفاً دارایی های یک شرکت نیستند بلکه اجتماعی از باورها و اهداف هستند.

منبع: forbes.com